داستان ما
شروع هر کسبوکار، داستانی منحصربهفرد دارد.
داستان کارمـــا، از طرح یک نیاز شروع شد. از صحبتهایی دوستانه درباره خودمان و فضایی که در آن کار میکردیم. از چالشهایی که قبل از همه، خودمان با آن مواجه شده بودیم.
اگر دوست دارید داستان ما را بدانید، آن را در چهار سکانس برایتان تعریف میکنیم.

اتفاقی در حال رخ دادن است!
سالها پیش در جمع دوستانهمان از مسائلی میگفتیم که در فعالیتهای کاریمان، جداگانه، با آن روبرو شده بودیم. مسائل مالی، نیروی انسانی، فضای کسبوکار و … موضوعهایی بودند که بهتناوب در بحثهای ما مطرح میشدند، اما یک سوال همیشه پای ثابت گفتوگوهای ما بود: تبلیغات و بازاریابی به کدام سو میرود؟
بحث ما درباره چالشی بود که برای تبلیغات و بازاریابی در حال شکلگیری بود: هدف از فعالیتهای تبلیغاتی و بازاریابی در شرکتها، اثرگذاری بر فرآیند تصمیمگیری مشتری بود به نحوی که توجه او را به سمت محصول خاصی جلب کند.
اما فرآیند تصمیمگیری مشتری از بنیان در حال دگرگونی بود.
ورود اینترنت و رسانههای دیجیتال، فرآیندی را که مشتری برای پیدا کردن راهحلی به نیاز و خواسته خود طی میکرد، متحول کرده بود. تبلیغات و بازاریابی مرسوم به تدریج اثربخشی خود را از دست می داد و تنها راهکارِ شرکت ها، افزودن بر انرژی و بودجهای بود که برای آن صرف میکردند.
جالب اینکه درست در همین فضا کسبوکارهای کوچکِ مبتنی بر اینترنت که از سر علاقه شخصی، فقط محتوایی جذاب برای مخاطبانشان تولید میکردند، رشد معناداری را تجربه میکردند. و اینها همه نشانههایی بود از اتفاقِ در حال وقوع.
تمام فعالیت تبلیغاتی شرکتها محدود شده بود به اینکه به صریحترین شکلِ ممکن از خودشان بگویند! و آنچه از کنار آن میگذشتند نیازِ مخاطبان و مشتریان بالقوهشان بود. مشتریان به اطلاعات و محتوایی نیاز داشتند تا در تصمیمگیری به آنها کمک کند، اما کسبوکار ها -اگر اصولا چیزی برای گفتن داشتند- در یک مونولوگ بی انتها فقط از خودشان میگفتند.
شرکتهای متوسط و بزرگ، رالیِ تبلیغات راه انداخته بودند و شرکتهای کوچک هم به پیروی از آنها، تبلیغات مرسوم را تنها راه شناساندن خود میدیدند. غافل از اینکه رسانههای نو قاعده بازی را مدتی است تغییر دادهاند.
ظرفها (گاه به شکیلترین و پرهزینهترین حالت) تهیه میشدند، اما تهی از محتوایی مناسب. افراد و شرکت ها تصمیم به ساختن وبسایت، بروشور، کاتالوگ، و … میگرفتند اما برای آنچه میباید گفته شود، برنامهای نداشتند؛ و چون دیدی از اهمیت محتوا نداشتند از آن عبور می کردند. در اندک جملات و اطلاعاتی که به مشتریان بالقوه منتقل میشد، فقط از خودشان می گفتند و گاه این کار را تا مرزهای پُرگویی پیش میبردند.
محتوا گلوگاه مهم اما ناشناختهای بود و پیشروان دنیای بازاریابی راهکار جدیدی را برای این چالش توسعه داده بودند: بازاریابی محتــوا.
دیگر دغدغه جمعِ سه نفره ما نامی واحد پیدا کرده بود: «محتوا» و دقیقتر: «بازاریابی محتوا»
راه حل موثری که…… وجود نداشت!
به تدریج کسبوکارها به دنبال «محتوا»ی مناسبتری برای وبسایت ها، بروشورها، ایمیلها، کاتالوگها و … بودند. واژه «محتوا» فرکانس افزایندهای در گفتوگوهای کاری پیدا کرد و وارد ادبیات کسبوکار و بازاریابی شد. اگرچه هنوز تا همهگیری آن فاصله بود.
اما راه حل؟.. وجود نداشت! در اتمسفر کسبوکار داخل کشور، کمتر مجموعهای بود که این چالش را جدی گرفته باشد و برای آن راهکاری را توسعه داده باشد و اکثریت مطلق کسبوکارها به راحتی از کنار آن رد شده بودند بدون آنکه بدانند اثر بدِ این عبور کردن را دیر یا زود در صورت سود و زیان خود مشاهده میکنند.
تصمیم گرفتیم خودمان بخشی از راهحل باشیم و منبعی شویم برای آنچه کسبوکارها نیاز دارند. بازاریابی محتوا، فراتر از «تامین محتوای» صرف برای تبلیغات و بازاریابی مرسوم شرکتها بود. یک سیستم بود با اجزاء مختلف که فرآیندی تازه را پیشنهاد میداد.
فاز بعدی تحقیق بود. تحقیقات و نتایجی که پیشتر به صورتی انفرادی جمعآروی کرده بودیم این بار در فرآیندی منسجمتر پیگیری کردیم. کلمه کلیدی مشخص بود: محتوا. و ما باید پاسخی که شرکتهای پیشروی دنیا به این مسئله داده بودند را پیدا میکردیم.
هرچه جلوتر رفتیم و بر دامنه تحقیقات خود افزودیم بیشتر از پیش به این نتیجه رسیدیم که: محتوا روز به روز مهم تر خواهد شد؛ فرصتهای بکر و زمینههای حاصلخیزی پیش رویمان هویدا شد.
هر آنچه بکاری، درو میکنی..
زمانی که ایده شکلگیری یک مجموعه، که بتواند پاسخ مناسبی به این نیاز باشد مطرح شد، به سرعت تایید شد و همگی پذیرای آن شدیم.
کارمـــا را به این هدف بنا کردیم که بتوانیم آنچه دانستیم و به کار بستیم را با دیگر کسبوکارها به اشتراک بگذاریم.
واژه کارمـــا، در سانسکریت به معنای عملکرد انسانها در زندگی و نتایجی است که به آنها بازمیگردد. انتشار محتوای خوب خاصیتی کارما-گونه دارد.
اگر بتوانیم محتوایی مرتبط با محصولمان را به نحوی در اختیار مخاطب قرار دهیم که برای او مفید و جذاب باشد، نتیجهاش اعتماد مشتری خواهد بود. و چه نتیجهای بهتر از این برای یک کسبوکار!
به تدریج ترکیب خدماتی که قادر بودیم به شرکتها ارائه کنیم، مشخص شد. و بنا را بر این نهادیم که حداقل در حد توانمان، راهی را که باید رفت و مسیری را که باید پیمود، به طور شایستهای معرفی کنیم. بنابراین، آموزش و مشاوره را هدف اصلی مجموعه قراردادیم.
ما در کارمـــا فقط ارائهدهنده خدمات به دیگران نیستیم. پیش از همه ابتدا خود بازاریابی محتوا را به کار بستیم. تعهد اخلاقی ما از همان ابتدا بر این پایه بنا شد که چیزی را نگوییم و خدماتی را ارائه ندهیم که خود به آن اعتقادی نداریم.
«محتوا پادشاه است»
اگرچه اینترنت به روند افزایشِ اهمیتِ محتوا شتاب زیادی بخشید، اما بازاریابی محتوا محدود به مرزهای فضای آنلاین نماند.
بازاریابی محتوا، یک استراتژی قوی برای یکپارچه کردن همه فعالیتهای بازاریابی است. هستهای که توانایی آن را دارد تا در بلند مدت رسانهای اثرگذار برای کسبوکار بسازد، فروش را بالا برد و برند بسازد.
محتوا، انقلابی در پی برانداختن روش های مرسوم بازاریابی و تبلیغات نبوده و نخواهد بود. بازاریابی محتوا یک شیوه اندیشیدن به بازاریابی است. یک تجدید قواست با چینشی متفاوت از ابزارهای موجود.
«بسته ارزش» که بزرگان بازاریابی از آن سخن میگویند، امروز قطعا شامل محتواست. غفلت از بازاریابی محتوا، نادیده گرفتن فرصت(یا تهدیدی) نوظهور است که اثرات خود را بر آینده درآمدی شرکت ها خواهد گذاشت.